عزرائيل !!!
عزرائيل !!!
نقل است که اين داستان حقيقي است و در شهرمشهد اتفاق افتاده است !!!
يک مسافرکش کنار خيابان مردي با محاسن بلند را به عنوان مسافر سوار اتومبيل خود مي کند . مسافر بي حرف کنار راننده مي نشيند .
کمي بالاتر يک خانم مسافر هم دست تکان مي دهد و سوار اتومبيل مي شود و در صندلي عقب جاي مي گيرد.
پس از طي مسافتي مرد مسافر از راننده سوال مي کند : منو مي شناسي ؟
راننده با تعجب مي گويد :نه شما ؟!
مسافر مي گويد : من عزرائيلم .
راننده مي خندد و رو مسافر ميگويد :شوخيتون گرفته ؟!
مسافر پس از طي مسافتي مجددا از راننده سوال مي کند : منو مي شناسي ؟
راننده با خنده جواب مي دهد : البته يه ادم سرکاري ...
مسافر مي گويد : نه جانم گفتم که ، من عزرائيلم .
راننده با شنيدن اين حرف بلند تر مي خندد .
خانم مسافر با حيرت نگاهي به راننده کرده مي پرسد : ببخشيد شما با کي حرف مي زنيد و مي خنديد؟!
راننده با شنيدن حرف خانم مسافر با وحشت اتومبيل را متوقف کرده ، پا به فرار مي گذارد ! آنوقت خانم و آقاي مسافر در حاليکه لبخند پيروزمندانه بر لب دارند اتومبيل مسافر کش عزيز ما را مي دزدند .
به اين مي گويند خلاقيت در دزدي با سو استفاده از ساده دلي افراد !!!
هنر نزد ایرانیان است و بس
این مطلب در تاریخ: پنج شنبه 20 آذر 1393 ساعت: 20:26 منتشر شده است